جدول جو
جدول جو

معنی سرین کلا - جستجوی لغت در جدول جو

سرین کلا
روستایی از دهستان بلده ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرین کلاه
تصویر زرین کلاه
(پسرانه)
زرین تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرین کلاه
تصویر زرین کلاه
کلاه زرین، کسی که کلاه زردوزی شده بر سر می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان ولوپی بخش مرکزی سوادکوه شهرستان قائم شهر. کوهستانی، معتدل و مرطوب است و 150 تن سکنه دارد. محصول آنجا برنج و غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
از دیه های مجاور بارفروش (بابل) مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 119)
لغت نامه دهخدا
(سُ کَ)
نام دهی است از دهات استرابادرستاق مازندران. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 170 و 76)
لغت نامه دهخدا
(رُ کَ)
دهی از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی. سکنۀ آن 1950 تن است. آب آن از رود خانه تاخلاروچاه. محصول عمده آنجا پنبه و کنف و غلات. این ده شامل آبادیهای: بالادسته، پایین دسته، پهن حاجی تنبلا. برجی خیل، دینه سر، کالش کلا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری کَ)
دهی از دهستان گیل خواران است که در بخش مرکزی شهرستان قائمشهر و ده هزارگزی شمال خاوری جویبار واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. واقع در 17هزارگزی جنوب بابل و سر راه فرعی بابل به بابل کنار، با 2280 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ کَ)
دهی است از دهستان ولوپی سوادکوه. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 156)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی است از توابع بارفروش مازندران. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 118 و ترجمه آن ص 159). دهی است از دهستان جلال ازرک در بخش مرکزی شهرستان بابل، دشت و معتدل و مرطوب، 700 تن سکنه دارد. از دو محل ضدکلا و کریم کلا تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی. واقع در 25500گزی جنوب باختری شاهی و 11000گزی باختر شیرگاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل مرطوب مالاریائی است. سکنۀ آن 550 تن وآب آن از رود خانه بابل و محصولات آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کتان، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری کُ)
آنکه کلاه زرین داشته باشد. با کلاه زرین. با کلاه طلائی. (آنندراج). با کلاه زرین. با کلاه طلائی. دارندۀ کلاهی از زر، پیشخدمت حضور پادشاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). نوعی از غلامان و چاکران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مقامی بلند در میان سپاهیان و دربار پادشاهان قدیم ایران:
سپاه انجمن شد بدرگاه شاه
ردان و بزرگان زرین کلاه.
فردوسی.
بزرگان و خویشان کاووس شاه
دلیران و گردان زرین کلاه.
فردوسی.
خروشی برآمد ز پیش سپاه
که ای نامداران زرین کلاه.
فردوسی.
اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است
آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر خورشید را زرین کلاه.
سیدحسن غزنوی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، دارای کلاهی که در آن رشته های زر بکار برده باشند: ساقیان زرین کلاه. (فرهنگ فارسی معین). خاتونی که عصابۀزرین بر سر نهد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از خورشید. (از برهان). به مجاز، بر آفتاب اطلاق کنند. (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
دهی است جزء دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 1300 تن سکنه است. آب آن از چاه تأمین میشود و محصول آنجا پنبه، غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت است. بازار جمعه جویبار در اراضی این آبادی واقع است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ کَ)
دهی از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در هزاروپانصدگزی خاور آمل و یک هزارگزی شوسۀ آمل به بابل. دشت، معتدل، مرطوب. آب از رودگرمرود هراز. محصول آن برنج، صیفی، حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو. در تابستان اغلب سکنه به ییلاقات چلاو می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
رابینو آن را در جملۀ قری و قصبات بارفروش و مشهدسر و فرح آباد یاد کند. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 119 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
نام یکی از قراء سدن رستاق مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 126)
لغت نامه دهخدا
دارای کلاهی که در آن رشته های زر به کار برده باشند: ساقیان زرین کلاه، پیشخدمت حضور شاه، آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
محل گذاشتن سر به هنگام استراحت، زیر سری بالشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گیلار نام پرنده ای استنوعی مرغابی که به خاطر کاکل سرخ فامش
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی است سفالی و با حجم زیاد که تا لبه آن را در زمین فرو برند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بابل کنار بابل، از توابع ولوپی واقع در منطقه ی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های سدن رستاق واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهات بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کجرستاق نوشهر، از توابع کج رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در شمال کتول
فرهنگ گویش مازندرانی